اطلاعیه ی برگزاری کنگره هفدهم سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)

آگوست 23, 2012

*گزارش سیاسی کنگره هفدهم سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر) و سند وظایف ما

*قطعنامه ی کنگره هفدهم سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر) در باره راه حل فدرالی برای ایران

*اطلاعیه ی برگزاری کنگره هفدهم سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)

پیام کنگره هفدهم سازمان کارگران انقلابی ایران راه کارگر به کارگران و زحمتکشان ایران 

پیام کنگره هفدهم سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر) به خانواده های شهدای جنبش مردمی ایران

سال 2011، سال بحران، سال شورش! بهروز نظری

ژانویه 3, 2012

سال ۲۰۱۱ میلادی، نخستین سال دهه اول قرن جدید را پشت سر گذاشتیم. تعمیق بحران اقتصادی، مداخلات امپریالیستی، و دست اندازی به حق زندگی‌ و حق حیات کارگران و زحمتکشان نشان داد که دهه دوم قرن جدید نه‌ یک سرآغاز جدید که ادامه نظم نخ نما، متجاوز و وحشیانه موجود بود. اما اگر یک درصد حاکم سال ۲۰۱۱ را با همان نیّت و اهداف شناخته شده خود برای چپاول منابع ملی‌ و جهانی‌ آغاز کرد، کارگران و زحمتکشان در بسیاری از نقاط جهان سال ۲۰۱۱ را به سالی‌ فراموش نشدنی‌ تبدیل کردند. سال گذشته، سال مقاومت، سال شورش و سال انقلاب بود.

از سال ۲۰۰۷ بدینسو بحران مالی‌ جهانی‌ مراحل مختلفی‌ را طی کرده است. سال ۲۰۱۱ سالی‌ بود که با نزدیک تر شدن احتمال فروپاشی «منطقه یورو» صندوق بین‌المللی پول هشدار داد که اقتصاد جهانی‌ وارد مرحله جدید و خطرناکی شده است. سال ۲۰۱۱ سالی‌ بود که دولت‌های سرمایه با امتناع از اتخاذ سیاست‌های اشتغال زا و با حمله به حق کار و معیشت کارگران از یکطرف و تهاجم به خدمات اجتماعی از طرف دیگر بیش از پیش تلاش کردند تا هزینه بحران را به گرده کارگران بیاندازند. بحران اقتصادی اما دیگر محدود به کشور‌های ضعیف منطقه یورو همچون یونان، ایرلند، پرتقال و اسپانیا نیست. تداوم بحران اقتصادی در کشور‌های مرکزی سرمایه داری نشان داد که برخلاف پیش بینی‌‌های این دولت‌ها بحران نه تنها مهار نشده بلکه وارد مرحله ویرانگر تری شده است. بحران کنونی از دو جهت دیگر نیز قابل تامل است. اولا، سال ۲۰۱۱ در عین حال بیش از هر زمان دیگری خصلت طبقاتی دولت و درهم تنیدگی آن با منافع سرمایه را در معرض دید همگان قرار داد. چپاول منابع ملی‌، حمله به حق کار، آموزش، بهداشت، و آینده کارگران و زحمتکشان، و همچنین دفاع آشکار دولت‌ها از منافع سرمایه نشان داد که در شرایط کنونی‌ دولت‌ها دیگر قادر نیستند چهره واقعی خود را بپوشانند و خود را داوران بی‌طرف و بی‌ منفعت جا بزنند. ثانیا، سال گذشته بویژه نشان داد که شکاف بین مردم و نمایندگان به اصطلاح منتخب آنان در راهروهای قدرت و صحن مجالس قانون گذاری تا چه اندازه عمیق است. در سال ۲۰۱۱ در بسیاری از کشور‌های اروپایی، از جمله یونان و ایتالیا، مدیران نهاد‌های مالی‌ هدایت سیاسی این کشور‌ها را بدست گرفتند. با انتقال هدایت عمومی اقتصاد و سیاست در بسیاری از کشور‌ها به دست نهاد‌های غیر منتخب و غیردمکراتیک خصومت آشکار سرمایه با دمکراسی بیش از پیش عیان شده است. در کنار این، حمله به حقوق دمکراتیک مردم، حق تجمع و اعتراض، حق اعتصاب و مقاومت، و حمله وحشیانه پلیس و نهاد‌های امنیتی به اعتراضات و تجمعات علیه سیاست‌های ریاضت اقتصادی نشان دادند که هماهنگ با تشدید پروسه خصوصی کردن منابع ملی‌، خصلت امنیتی دولت‌های سرمایه داری برجسته تر شده است. در یک کلام «لیبرالیزه» کردن بیشتر اقتصاد بدون اتخاذ سیاست‌های «غیر لیبرالی» ممکن نیست.

ویرانگری نظام سرمایه داری خود را در عرصه زیست محیطی‌ نیز نشان داد. فاجعه‌های زیست محیطی‌ و بویژه سونامی در ژاپن از مهمترین حوادث سال ۲۰۱۱ بودند. اکنون روشن تر از پیش می توان دید که قدرت های بزرگ سرمایه داری نه تنها حاضر نیستند برای مقابله با تشدید بحران زیست محیطی، کار مهمی انجام بدهند، بلکه می کوشند حتی صورت مسأله را نیز پاک کنند. فاجعه سونامی در ژاپن مانع از این نشد که دولت‌های دیگر از اعلام خبر ساختن نیروگاه‌های هسته ای‌ جدید و یا گسترش و نوسازی نیروگاه‌های موجود خودداری کنند. پیشرفت فوق العاده ناچیزی که در زمینه کاهش سرعت تخریب محیط زیست در ۴۰ سال گذشته حاصل شده، تبدیل شدن قراداد کیوتو به یک پوسته خالی‌، و رسوایی نشست جهانی‌ تغییرات اقلیمی سازمان ملل در دوربان نشان میدهند که یک جنبش دفاع از محیط زیست بدون صف آرایی علیه نظام سرمایه داری نمیتواند کارساز باشد.

سال گذشته همچنین سال تداوم مداخلات امپریالیستی بود. مداخله در لیبی‌ به دو دلیل، کنترل تحولات منطقه و منابع نفتی این کشور و پاک کردن خاطره فاجعه اشغال افغانستان و عراق صورت گرفت. تشدید تهدید علیه سوریه و ایران نشان میدهند که بحران اقتصادی عمیق جهانی‌ اشتهای جنگی و جنگ طلبی کشور‌های امپریالیستی را کم نکرده است. در سال گذشته ایالات متحده بن لادن را اعدام کرد و با دور زدن دولت دست نشانده خود در افغانستان به مذاکره با طالبان پرداخت. خروج بخش دیگری از نیروهای نظامی ایالات متحده از عراق و اعلام «پیروزی» نظامی آمریکا در عراق تلاش دیگری بود برای وارونه جلوه دادن ۱۰ سال جنگ در افغانستان و سیاست محاصره و اشغال عراق در دو دهه گذشته. ۱۳ سال محاصره عراق در بین سال‌های ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۳ میلادی به مرگ نیم میلیون کودک عراقی و زمینگیر کردن اقتصاد این کشور منجر شد. اشغال نظامی عراق از ۲۰۰۳ تا امسال، حاصلی جز قتل عام بیش از یک میلیون عراقی، یتیم شدن میلیون‌ها نفر کودک در این کشور، تخریب زیرساخت‌های اقتصادی، بیکاری، فقر، بیماری، تشدید اختلافات قومی و مذهبی‌ و بازگردادن عراق به پنجاه سال پیش، ببار نیاورده است. اعلام «پیروزی» در عراق و افغانستان تلاشی بود برای پوشاندن ابعاد شکست مداخلات امپریالیستی.

سال ۲۰۱۱ سال تداوم بحران، تعرض به معیشت و حقوق دمکراتیک کارگران و زحمتکشان، و تداوم بحران و اختلاف در میان بالایی‌‌ها بود. سال ۲۰۱۱ اما بیش از هر چیز دیگری به خاطر مقاومت از پایین به یاد خواهد ماند. اگر دهه نخستین سده جاری با حمله تروریستی به آمریکا در سپتامبر ۲۰۰۱، با «جنگ علیه ترور»، با اشغال افغانستان و عراق، با حمله به آزادی‌های سیاسی و مدنی در غرب، و تبدیل شدن «امنیت» به اولویت اصلی‌ دولت‌های غربی و دولت‌های دیگر آغاز شد و شکل گرفت، دهه دوم قرن حاضر نسیم فرح بخش انقلابات عرب، جنبش اشغال بانک ها، اعتصاب عمومی در یونان و انگلیس، و رشد اعتراضات کارگران، دهقانان و دانشجویان در سراسر جهان را، با خود آورد.

سال ۲۰۱۱ با سقوط دیکتاتوری بن علی‌ در تونس آغاز شد. شعله‌های انقلاب در مدتی‌ کوتاه به مصر و دیگر کشور‌های عربی گسترش پیدا کرد. در مدتی‌ کوتاه سه رئیس جمهور مادام العمر در جهان عرب (بن علی‌، مبارک و قذافی) سقوط کردند، چهارمین رئیس جمهور، علی‌ عبدالله صالح در یمن، در ماه نوامبر قراداد انتقال قدرت را امضأ کرد، و رئیس جمهور دیگر منطقه، بشار اسد، با چنگ و دندان برای حفظ موجودیت خود می‌جنگد. کشور‌های سلطنتی منطقه نیز از موج انقلاب در امان نیستند. در بحرین مبارزه همچنان ادامه دارد، موج سرکوب در کشور‌های دیگر عربی تشدید شده و بسیاری از کشور‌ها از جمله مراکش هراسان از انقلاب وعده اصلاحات داده و میدهند.

انقلابات عرب و بویژه تجربه اشغال میدان تحریر در مصر الهام بخش جنبش‌های اجتماعی در دیگر نقاط جهان از جمله اسپانیا شدند. تجربه روز‌های خشم مصر در اسپانیا به کار گرفته شد، و اشغال میادین و مراکز عمومی با جنبش اشغال وال استریت به یک تاکتیک جهانی‌ تبدیل شد. موج اعتصابات و اعتراضات در ایالات متحده و تعمیم آن در دیگر کشور‌های جهان، و همچنین تظاهرات‌های عظیم کارگری و دانشجویی در نقاط مختلف اروپا نشان دادند که همبستگی‌ طبقاتی تنها منحصر به طبقات حاکم نیست. جنبش ۹۹ درصدی‌ها در عین حال نشان داد که موج مقاومت به سرعت به کشور‌های مرکزی سرمایه داری نیز گسترش پیدا کرده است. اگر راهپیمایی‌های عظیم قرن نوزده برای کسب حق رای صورت می‌گرفتند، راهپیمایی‌ها و تجمعات عظیم کارگران و دانشجویان در کشور‌های مرکزی در سال ۲۰۱۱ بیانگر بحران عمیق نمایندگی و شکاف عظیم میان منافع کارگران و زحمتکشان و منافع به اصطلاح نمایندگان منتخب آنان در نهاد‌های تصمیم گیری بود. جنبش‌های اعتراضی سال گذشته از ورشکستگی و فساد آنچه که دمکراسی پارلمانی خوانده میشود پرده برداشتند.
12 دیماه 1390

پس چه کسی دارد جنایت می کند؟ ف. تابان

مِی 18, 2010

بررسی سیر قهقرایی اصلاح طلبی دولتی – اسلامی و یک نمونه ی دنباله روانه: فرخ نگهدار
• پرسش اینجاست چرا آقای نگهدار در زمانی که دست آقای خامنه ای بیشتر از هر وقت به خون آزادیخواهان ایران آغشته است، می خواهد برای او اعتبار بخرد و ثابت کند که او هم انسانی است مثل انسان های دیگر؟ بدون رقیق کردن و ختثی کردن نفرت عمیقی که امروز جامعه ی ما از آیت اله علی خامنه ای به عنون سردمدار سرکوب مردم، کشتار آن ها، شکنجه و تجاوز به آزادیخواهان در زندان دارد، مگر می توان زمینه ی مناسبی برای دفاع از ادامه ی ولایت او و طرح شعار بی سروته «تغییر رفتار» وی در برابر خواست برکناری او از قدرت را فراهم آورد؟ …

به خاطره فرزاد کمانگر، که به جای لایروبی باطلاق
به فکر دریا بود
ادامهٔ مطلب »

عبدالمالک ریگی، ماجرائی که ادامه دارد !

فوریه 24, 2010

نیروهای امنیتی رژیم اسلامی در بامداد سوم اسفندماه ۱۳۸۸، عبدالمالک ریگی رهبر جندالله را ظاهرأ در جریان یک هواپیماربایی ددستگیر کردند. اگر این ماجرا واقعیت داشته باشد، با این آدم ربائی آشکار، وزارت اطلاعات و نیروهای ویژه سپاه پاسداران نشان دادند که دست کمی از میت ترکیه و موساد اسرائیل ندارند و به همان اندازه می توانند قوانین بین المللی را زیر پا بگذارند. هنوز ابعاد این آدم ربائی روشن نشده و میزان همکاری سازمان های اطلاعاتی و امنیتی دیگر کشور ها و بویژه پاکستان در این ماجرا معلوم نیست. زیرا در گزارشات دیگری آمده است که دولت پاکستان یک هفته پیش، عبدالمالک را دستگیر کرده و به جمهوری اسلامی تحویل داده بود. با این حال از شواهد و قرائن تاکنونی می توان حدس زد که دستگیری عبدالمالک ریگی به احتمال زیاد حلقه ای از سلسله توافق های امنیتی در منطقه است و حلقه های بعدی آن به تدریج آشکار خواهد شد.
دولت جمهوری اسلامی تلاش کرده است که این هواپیماربائی و آدم ربائی را یک پیروزی بزرگ امنیتی و اطلاعاتی جلوه دهد و کار جندالله و نیروهای مسلح در بلوچستان را پایان یافته تلقی کند. تا دیروز جمهوری اسلامی اعلام می کرد که این گروه عددی نیست و حالا دستیگری رهبر گروه را یک پیروزی بزرگ تلقی کرده و یک به یک مقامات رژیم به رهبرشان پیام تبریک می فرستند. به نظر می رسد بزرگ کردن این دستگیری، تلاشی حساب شده برای سرپوش گذاشتن بر انتشار فیلم حمله به کوی دانشگاه تهران باشد که ابعاد جنایت مزدوران رژیم در ۲۵ خرداد را به جهانیان نشان داده و یک رسوائی بزرگ را برای رژیم بوجود آورده است.. اما در زیر گرد و غبار تبلیغاتی رژیم، این سئوال محوری مطرح است که بر متن چه زمینه ای گروهی به نام جندالله شکل می گیرد و در میان بخش محدودی از جوانان بلوچ از محبوبیت برخوردار می شود. جندالله و افرادی هم چون عبدالمالک ریگی محصول سیاست های دولت جمهوری اسلامی هستند. چنین جریاناتی، عصیان جوانانی است که علیه سیاست های بشدت جنایتکارانه رژیم اسلامی شوریده اند. این عصیان گاه کور، که به تعصبات بنیادگریانه ی سنی مذهبان هم آلوده است، و ممکن است مورد سوءاستفاده نیروهای سلطه گر و یا هژمونی طلب در منطقه نیز قرار گیرد، اعتراضی آشکار علیه سیاست های بشدت سرکوبگرانه در بلوچستان است. وقتی مردم را در بی حقی کامل قرار می دهند و به خواست های ملی و انسانی شان بی توجهی کامل می کنند، تنها تخم نفرت را می کارند. وقتی به اعتقادات مردم توهین می کنند و باعلم به سنی بودن اکثریت مردم منطقه، شیعیان متعصب را بر آن ها حاکم می کنند و حتی به روحانیون شان اجازه فعالیت و تبلیغ و ترویج اعتقاداتشان را نمی دهند، بر آتش کینه ی مردم می افزایند. وقتی اجازه نمی دهند در سرزمین آبا و اجدادی شان حاکم بر سرنوشت خودشان باشند و زبان مادری شان را بیاموزند و به نشر آثارشان بپردازند یا برنامه های رادیو و تلویزیونی به زبان ملی شان داشته باشند، بذر خشم می کارند. وقتی مرزهایشان را با سیم های خاردار و حامل برق مسدود می کنند و ارتباط با خویشاوندانشان در آن سوی مرز را غیرممکن می سازند، به عصان شان دامن می زنند. وقتی به بهانه های گوناگون جوانان و مردان شان را دستگیر و در شکنجه گاه هایشان شلاق کش می کنند و در دادگاه های دربسته احکام اعدام صادر کرده وبه چوبه های دار می آویزند، آتش انتقام را شعله ور می سازند. و این هاست زمینه هایی که عبدالمالک ها را پرورش می دهد . اگر امروز عبدالمالک دستگیر می شود فردا عبدالمالک دیگری اسلحه بدست خواهد گرفت و همین راه را ادامه خواهد داد. از این رو شوق و شعف مقامات حکومتی در پی دستگیری عبدالمالک ریگی، شادمانی ای میان تهی و زودگذر است.
روشن است که بررسی بسترهای شکل گیری چنین جریاناتی دلیلی بر درستی این راه و این عصیان گاه کور و متعصابه مذهبی نیست. اقدامات جدا از توده و یا دست یازیدن به اقدامات تروریستی نمی تواند در راه احقاق حقوق ملی مردم بلوچ و رفع ستم ملی مؤثر باشد. این چنین اقداماتی بهانه بدست جنایت کاران اسلامی حاکم می دهد تا سیاست های سرکوبگرانه شان را توجیه کنند و بر فضای امنیتی و پلیسی بیافزایند. راه مبارزه برای رسیدن به خواست های ملی، همراهی و پیونند مبارزات مسالمت آمیز توده های مردم در مناطق ملی با جنبش ضداستبدادی سراسری است که هم اکنون ارکان حکومت اسلامی را بشدت لرزانده است. حتی اگر کسی سودای جدائی و استقلال در سر دارد، باید بداند که برای رسیدن به چنین خواستی، تنها در یک ایران دمکراتیک می توان با مراجعه به آراء مردم و قانع کردنشان در چنین راستائی گام برداشت. هر دولت غیردمکراتیکی که بر ایران حاکم باشد، با چنین خواست هایی با نیروی سلاح خواهد جنگید. در توازن قوای کنونی، و ویژه گی های منطقه ای، امید به جدائی به اتکای سلاح، توهمی خونین خواهد بود.
اگر بکارگیری شیوه های تروریستی و گاه متکی به اهداف نیروهای سلطه جو، کمکی به خواست های ملی و دمکراتیک مردم نمی کند، این امر دلیلی نمی شود که بر جنایات جمهوری اسلامی چشم فروبسته شود. استبداد دینی حاکم بر ایران، اکنون با دستگیری رهبر «جندالله» بر موج دستگیری هایش در بلوچستان خواهد افزود. بسیاری از جوانان و مردان این دیار دستگیر خواهند شد و این دستگیری ها را به «اعترافات» عبدالمالک ریگی نسبت خواهند داد. «اعترافاتی» که زیر وحشیانه ترین شکنجه ها بدست خواهد آمد. از این روست که برای مقابله با این سیاست جنایتکارانه باید با تمام قوا تلاش کرد. باید که از حق انسانی و شهروندی عبدالمالک ریگی و همرزمانش دفاع کرد. باید به ربودن و شکنجه ی او اعتراض کرد. باید از نهادهای حقوق بشری در سراسر جهان خواست از حق انسانی او دفاع کرده و به شکنجه ی او اعتراض کنند. باید دفاع از زندانیان سیاسی، عقیدتی و ملی بلوچستان را به مسئله روز تبدیل کرد و آن را با دفاع از زندانیان سیاسی سراسر ایران پیوند زد. نباید اجازه داد در زیر گرد و غبار مبارزه با تروریسم که رژیم اسلامی به راه انداخته و سلطه گران بین المللی نیز با این کُر همآهنگ شده اند، حقوق بشر و حق شهروندی دستیگر شده گان پایمال شود.

ارژنگ بامشاد :تظاهرات خیابانی را با مبارزه گریلائی مسالمت آمیز تکمیل کنیم

فوریه 16, 2010

درس هایی که از بهمن ۸۸ می توان آموخت

۲۲بهمن امسال، چهره کریه و سرکوبگر جمهوری اسلامی، در سی و یکمین سالروز
انقلاب بهمن ۵۷ را به بهترین شکلی نشان داد. رژیم سرکوبگر از ترس حضور میلیونی مردم، پس از پایان مراسم عاشورا ابعاد سرکوبگری هایش را به شدید ترین شکلی گسترش داد. صدور احکام اعدام، به دار آویختن جوانان بی گناه، صدور احکام سنگین زندان،همراه با فریاد های خونریزانه از تریبون های نماز جمعه از جمله ی این اقدامات بود. در روزهای منتهی به ۲۲ بهمن با یورش های شبانه تعداد زیادی از فعالان سیاسی، مدنی، فرهنگی، ملی، دانشجویی و کارگری دستگیر شده و روانه ی زندان شدند. زندانیان سیاسی سابق فراخوانده شده و از آن ها تعهد گرفته شد که در ۲۲ بهمن در خانه بمانند. برای درهم شکستن سیستم ارتباطی فعالان جنبش ضد دیکتاتوری، شبکه اینترنت سراسر ایران به پائین ترین سرعت کاهش و یا در مناطقی کاملأ قطع شد. سیستم پیامک مختل شد. شبکه های رادیو و تلویزیونی فارسی زبان زیر امواج پارازیت های دولتی مختل شد. تمام این اقدامات برای آن بود که مردم به خیابان ها نیایند.

از سوی دیگر برای کنترل اوضاع در ۲۲ بهمن و از ترس حضور مردم، حاکمان مستبد تمامی نیروهای سرکوب خود را به خیابان ها آوردند. در میادین و خیابان های اصلی نیروهای تا دندان مسلح مستقر کردند. خیابان های فرعی و کوچه های منتهی به خیابان های اصلی محل راهپیمائی را مسدود کردند. اطراف میدان آزادی را با نرده های آهنی و بلوک های سیمانی بستند و میدان را از ساعت ها پیش با نیروهای بسیج شده از شهرستان ها و یا خانواده های پرسنل ارتش و سپاه و بسیج پر کردند تا محل سخنرانی در اختیارشان باشد. در محوطه ی صدا و سیما و مراکز اصلی حکومتی، تیربار و تجهیزات نظامی مستقر کردند. آن ها برای یک جنگ تمام عیار خود را آماده کرده بودند. آن ها از ملتی که می خواست دست به تظاهرات مسالمت آمیز بزند، وحشت زده بودند

با آغاز راهپیمائی، نیروهای سرکوب، هر نوع تجمع غیرسازمانیافته دولتی را درهم شکستند. از آغاز بامداد روز ۲۲ بهمن، آشکارا به دستگیری جوانانی که حدس می زدند از فعالین باشند یا حتی کسانی که کفش های کتانی بر پا داشتند را دستگیر کردند. سیاست مزدوران رژیم این بود که حد المقدور جوانان فعال و سازمانگر تظاهرات را از توده تظاهرکنندگان جدا کنند. پاشیدن رنگ روی جوانان تظاهرکننده برای نشان کردنشان و سپس دستگیری آن ها توسط نیروهای انتظامی، تاکتیک دیگرشان برای فلج کردن تظاهرکنندگان بود. از حضور رهبران اصلاح طلب بشدت ممانعت کرده و آن ها را بخشأ با ضرب و شتم به خانه هایشان فرستادند. چنین آمادگی برای مقابله با مردمی که در هشت ماه گذشته جز قدم های استوار و فریاد های اعتراض چیزی نداشته اند، نشان از شکست اخلاقی و سیاسی رژیمی می دهد که از ترس مرگ هم چون گرگ وحشی به جان مردم افتاده است.

اما علیرغم تمامی این اقدامات، مردم به خیابان ها آمدند. نه تنها در تهران که در بسیاری از شهرهای بزرگ کشور. در ۲۲ بهمن برخلاف سال های پیشین تنها یک تظاهرات برگزار نشد. تظاهرات مردمی حال و هوای دیگری داشت. در این جا از شعارهای حکومتی خبری نبود. مردم در تجمعات گوناگونی که زیرحضور سنگین نیروهای سرکوب ، ضربات باتون ، تیراندازی، گازهای فلفل و ماشین های آب پاش که با آب جوش پر شده بودند، بر پا کردند، شعارهای «مرگ بر دیکتاتور» و » رفراندام، رفراندم، این است شعار مردم» سردادند. همین تظاهرات مستقل که از میانه های ظهر تا پایان شب در جابجا ی شهرها جریان داشت، نیروهای سرکوب رژیم را به استیصال کشاند. اگر تاکتیک غیرمتمرکز کردن تظاهرات مستقل با توجه به توازن قوای موجود و حضور سنگین نیروهای سرکوب، در پیش گرفته می شد ، ابعاد تظاهرات و اعتراضات مردمی در ۲۲ بهمن بسیار گسترده تر و با شکوه تر از آن چه بود که انجام گرفته بود. اما همین حد از تظاهرات مستقل اعتراضی مردم و شعارهای ضدحکومتی شان نشان از ظرفیت بالا و تثبیت شده ی مبارزات ضد دیکتاتوری مردمی داشت.

اما ۲۲ بهمن و تمرکز فوق العاده دستگاه سرکوب، و تاکتیک تمرکز همیشگی و بیش از حد روی تظاهرات خیابانی، هزینه ی مبارزه را به تدریج بشدت بالا برده است. واقعیت این است که هنوز توازن قوا به نفع جنبش مردمی بر هم نخورده است. هنوز بخش های وسیعی از توده های کار و زحمت به عرصه مبارزه ی مستقیم کشانده نشده اند. اگر تمرکز خبررسانی بر رسانه های مجازی استوار است، بسیارند مردمی که به این شیوه های خبررسانی دست رسی ندارند. حتی بسیاری به راحتی نمی توانند ماهواره داشته باشند تا از این طریق در جریان تحولات قرار گیرند. ازاین رو تلاش سازمانیافته برای دست یابی به این بخش از جامعه و درگیر کردن آن ها با مبارزات جاری یکی از عرصه های کار آگاهگرانه و سازمانگرانه است. سیاست آگاهگرانه باید که روی اشکال متنوع و قابل دسترس برای همگان استوار شود. تلفیق اشکال تبلیغی مدرن و مجازی با اشکال سنتی تبلیغ هر چند به کار جدی و صرف انرژی احتیاج دارد، اما از ضرورتی تام برخوردار است. بدون رساندن اخبار واطلاعات آگاهگرانه به اکثریت عظیم مردم و نیروی لایزال کار و زحمت نمی توان روی شکل گیری تحولات عظیم اجتماعی حساب کرد.

تاکید مجدد و دائم بر خواست های مطالباتی مردم و مطرح کردن آن ها ضرورتی تام دارد. بدون وارد شدن ارتش کار و زحمت که مطالبات ملموس و مشخص شان، آن ها را به عرصه ی مبارزه با ارکان نظام خواهد کشاند، نمی توان کمر رژیم را شکست. از این روی دست گذاشتن روی این خواست ها بویژه در زمانی که بحران اقتصادی گلوی زحمت کشان را بیش از دیگران می فشارد و چنگال فقر، تورم، گرانی و بیکاری پیکر اردوی کار و زحمت را می درد، می تواند به بسیج و درگیر شدن این نیرو کمک شایانی کند. بر متن این فعال شدن و درگیر گشتن است که زمینه برای شکل گیری تشکل های مستقل توده ای نیز فراهم می شود. همین تشکل های مستقل توده ای که بر مبنای محیط های کار و زندگی شکل می گیرند، می توانند به شبکه های سازمانی یک مبارزه طولانی و مستمر تبدیل شوند بدون آن که هزینه های سنگینی بر فعالین وارد سازند.

حتی اگر بخش هایی وسیعی از مردم به عرصه مبارزه با استبداد دینی تا دندان مسلح کشانده شوند، باز تا زمانی که نیروهای سرکوب دست نخورده باقی مانده و بصورت یک پارچه در خدمت استبداد عمل می کنند، درگیر شدن مستقیم با آن ها، جز تحمیل هزینه های غیرضرور به جنبش مردمی، فایده ای ندارد. از این رو برای فرسوده کردن این نیروی جهنمی، باید از جنگ بزرگ و رودررو پرهیز کرد و شیوه ی جنگ های کوچک و نامنظم را در پیش گرفت. از این رو برای ادامه ی راهی که در پیش گرفته شده، هم باید برای پیوند جنبش عمومی ـ سیاسی با جنبش مطالباتی تلاش کرد و هم باید جنبش خیابان را به مبارزه گریلائی مسالمت آمیز پیوند زد. مبارزه گریلائی مسالمت آمیز می تواند تمامی نهادها و عرصه های زندگی اجتماعی را در بر گیرد. دشمن را در همه جا غافلگیر کند. ضرباتش را اینجا و آنجا فرود آورد و جاخالی بدهد و دشمن را انگشت به دهان بگذارد. این تاکتیک را می توان در تظاهرات پراکنده و موردی و در چهارگوشه ی شهر و به مناسبت های گوناگون شکل داد و پس از تجمعات کوتاه مدت، پراکنده شد و نیروی دشمن را پراکنده و عاصی کرد و تن به درگیری رودررو نداد. مبارزه گریلائی مسالمت آمیز می تواند به شکل اعتصابات گوناگون و پراکنده نیز عمل کند. اعتصاباتی که در مدارس، دانشگاه ها، ادارات و کارخانه ها و کشتزارها شکل می گیرد، هر چند در نگاه اول پراکنده هستند، اما تداوم آن ها، پیوندی درونی میانشان ایجاد کرده و دشمن را از هر سو به محاصره در خواهد آورد.

برای سازماندهی مبارزه ی گریلائی مسالمت آمیز، شکل دهی به سازماندهی مؤثر درونی میان فعالین جنبش ضرروتی تام دارد. این تشکل ها و فعالین سازمان یافته هستند که در محل اقدام می توانند تصمیم بگیرند چه زمانی دست به تهاجم و اقدام بزنند و چه زمانی به حرکت پایان دهند و نیروی خودی را پراکنده ساخته و از تیررس دشمن دور کنند. در روند پیشروی و تداوم مبارزه، فعالین سازمان یافته مناطق و عرصه های گوناگون می توانند در تماس با یکدیگر قرار گرفته و سازماندهی گسترده تری را برای اقدامات هم آهنگ آتی شکل دهند. چنین شیوه ای از سازماندهی طبعآ نقش آن هایی که تلاش می کنند سکان حرکت های مردم را به ناحق در دست گیرند و موج سواری کنند را به حداقل می رساند.
۲۷ بهمن ۱۳۸۸ ـ۱۶ فوریه ۲۰۱۰

خیابان در مشت ماست ! میترا یوسفی

فوریه 12, 2010

• بیست و دوم بهمن نشان داد که جنبش مردم ایران برای آنکه بتواند منسجم روی پای خود بایستد و خواسته های خود را مطرح کند نیازمند ارتباط ارگانیک با سایر جنبش های اجتماعی ست. این حضورهای توده وار و بی برنامه در خیابانها می تواند در کوتاه مدت موثر باشد اما در دراز مدت، با توجه به راهی که این جنبش در پیش دارد و فضای امنیتی موجود، منجر به سرخوردگی و یأس می گردد …
………………………………………………………………………………………
بیست و دوم بهمن به باور من بر گلوگاه شکافی دست گذاشت که قریب هشت ماه است که سهوآ یا عمدآ نادیده گرفته می شود. ایستگاه های صلواتی و صورت رنجدیده ی مردمانی که در تکاپوی دریافت اقلامی کم و بیش اند ، صورتی تراژیک اما واقعی به رویدادهای بیست و دوم بهمن بخشیده است.خیابان همان خیابان است با این تفاوت که دولت کودتا همه ی امکانات اش را بسیج می کند و با صرف بودجه ی میلیاردی مردمان در مقابل هم می نشاند …مردمانی که با هم بیگانه اند ..بر سر هم فریاد مرگ بر منافق سر می دهند …و نا باورانه بازنده ی بلامنازع این نبرد خود مردم اند..
روزهاست که در فضای مجازی که ترکیبی نامتجانس از تمام احزاب ، گروهها و نحله های فکری را در خود جای داده، صحبت از جنبش مردم ایران است. همان جنبشی که به باور برخی سبز و برخی سرخ می نماید… همان جنبشی که برخی خواهان رادیکالیزه شدن اش هستند و برخی دیگر بر جنبه ی رفرمیستی آن تاکید می کنند…
روزهاست که کنش مردم ایران در خیابان های شهر زیر ذره بین رسانه های جهانی ثبت می شود و انکارشدگان همه ی این سالها که بار تبعید را به دوش می کشند با صورت هایی نوین در عرصه اجتماع حاضر شده اند و در شهر و کشور میزبان فریاد دادخواهی سر می دهند…
روزهاست که جنبش جوانان خارج از کشور به پویش خود ادامه می دهد و روایتگر مبارزات مردم است… در فضای مجازی و حقیقی حضور دارد و روح تازه ای به پیکره ی مبارزات ایرانیان خارج از کشور دمیده…
روزهاست که می نویسیم و می خوانیم و خوانده می شویم. روزهاست که چشم به راه آن سرزمین ایم… روزهاست که لا به لای خبرها، رفیقان مان، یاران مان را می جوییم و نمی یابیم. روزهاست که هزینه های مدام بر بدنه ی نحیف جنبش تحمیل می شود.
اما بیست و دوم بهمن نقطه ی عطف است… بیست و دوم بهمن برای همه آنها که خود را جزئی از جنبش مردم ایران می دانند، حاوی درسهایی مهم است که باید به آنها توجه کنیم…
بیست و دوم بهمن نشان داد که جنبش مردم ایران برای آنکه بتواند منسجم روی پای خود بایستد و خواسته های خود را مطرح کند نیازمند ارتباط ارگانیک با سایر جنبش های اجتماعی ست. این حضورهای توده وار و بی برنامه در خیابانها می تواند در کوتاه مدت موثر باشد اما در دراز مدت، با توجه به راهی که این جنبش در پیش دارد و فضای امنیتی موجود، منجر به سرخوردگی و یأس می گردد.
بیست و دوم بهمن نشان داد که سر سپردن به گفتمان غالب و تاکتیک های پیشنهادی این گفتمان برای مبارزه و حضور در خیابان، بی آنکه به نقد این تاکتیک ها پرداخته شود و این گفتمان به بوته نقد سپرده شود، تنها و تنها منجر به فرصت سوزی می شود. و تحقق خواستهای جنبش را به تعویق می اندازد.
بیست و دوم بهمن صحنه قدرت نمایی دولت کودتایی به مردمی بود که شقه شقه شده اند و رودرروی هم قرار گرفته اند، این رویارویی حتمآ پیش شرط های اقتصادی دارد که تاکنون به آن نپرداخته و یا کم پرداخته ایم. و بارها و بارها در این هشت ماه بر جنبه های نامعین این جنبش مانند بی طبقه بودنش تاکید کرده ایم، بدون آنکه ناهمگن بودن این توده بی شکل و شکاف هایش را به رسمیت شناخته و تحلیل کنیم…
بیست و دوم بهمن به باور من روز مهمی بود برای آنکه بعد از هشت ماه، متولد بیست و دوم خرداد که در نتیجه ی سالها نبرد خستگی ناپذیر این مردم، پا به عرصه ی نمادین گذاشته، را به نقد بکشیم و نگاهی دوباره به همه ی فراز و نشیب های این روزها بیفکنیم… و باور کنیم که این جنبش می تواند و باید بر احساس و هیجان های مقطعی اش چیره شود، روی پاهایش بایستد، گفتمان اش را به دور دست ترین نقاط برساند، هم پیمانان اش را تمیز دهد و فریاد کند خواسته هایش را.
باور کنیم که خیابان در مشت ماست … مایی که مردمیم .. مایی که پیروزیم تا در صحنه ایم… به درازای تاریخ.
منبع : اخبار روز

بیانیه ی هیئت اجرائی سازمان :۲۲ بهمن را به روز قدرت نمائی مردمی تبدیل کنیم!

فوریه 9, 2010

بیانیه ی هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)

به مناسبت سالگرد انقلاب بهمن

۳۱ سال از انقلاب عظیمی که دیکتاتوری پهلوی را در هم کوبید، می گذرد. در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ اکثریت عظیم و لگدمال شده ی مردم ایران، پس از یک سال مبارزه ی پرشور و شجاعانه ، «تمدن بزرگ» شاهنشاهی، مجهزترین دستگاه سرکوب در خاورمیانه و متحد اصلی آمریکا در منطقه را به زیر کشیدند. انقلاب بزرگی که طومار استبداد پنجاه و هفت ساله خاندان پهلوی را در هم پیچید و نشان داد شاه «سایه خدا» نیست، با شکست در اوج پیروزی، راه را برای به قدرت رسیدن استبداد دیگری که خود را «نماینده خدا» در زمین می داند، گشود.

استبدادی که به دنبال انقلاب بهمن با سوار شدن بر گرده ی زحمتکشان ایران به قدرت رسید، نه یک استبداد متعارف، بلکه استبداد دینی است که در کنار خشن ترین سرکوب های سیاسی، گسترده ترین سرکوب های فرهنگی را سازمان داده و می دهد. ورشکستگی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی جمهوری اسلامی بدان جا رسیده که در تلاش برای حفظ موجودیت اش ناچار است که تنها با تکیه بر زور عریان و فزاینده و اعمال هر چه پیگیرتر و خشن تر نوعی توتالتیاریسم سیاسی و فرهنگی به حیاتش ادامه دهد. اما درست همین سیاست ، که برای مقابله با فشار خردکننده اعتراضات مردم صورت می گیرد، دولت اسلامی را در تقابل با اکثریت عظیم مردم ایران قرارداده است.

کم نیستند کسانی که شکست انقلاب بهمن را نتیجه منطقی حضور مردم عادی لگدمال شده در صحنه ی سیاسی کشور می دانند. برخلاف نظر مخالفان رنگارنگ انقلاب و بر خلاف نظر مدافعان رژیم سلطنتی خاندان پهلوی که مداخله پابرهنگان و مردمِ اعماق را بزرگترین فاجعه ای میدانند که در سال۱۳۵۷ اتفاق افتاد، زیبائی انقلاب بهمن ۵۷ محصول و مدیون حضور همین مردمان عادی بود، و امروز هم، درست درخشش چشمگیر زیبائی همین توده هاست که چهره زشت و کثیف جمهوری اسلامی را رسوا کرده است. همین حضور مردم اعماق، پابرهنه ها و اکثریت عظیم لگدمال شده گان ایران برای آزادی و عدالت اجتماعی است که جمهوری اسلامی را سراسیمه و آشفته کرده است. دقیقأ همین حضور زیبای جنبش مردمی است که برای دستگاه ولی فقیه راهِ عقب نشینی باقی نگذاشته و دستگاه ولایت را وادار کرده است که با نهادن تیغ بر گلوی جوانان ایران، چهره زشت و کریه خود را در معرض دید جهانیان قرار دهد و با ارعاب و زور، بخواهد مردمی را که به آن نه گفته اند به بیعت در ۲۲ بهمن وادار کند. اما:

۲۲بهمن امسال در شرایطی فرا می رسد که رشد و گسترش جنبش ضداستبدادی مردم در ۸ماه گذشته، ارکان دستگاه ولایت فقیه را لرزانده است. دوام، عمق یابی مداوم، و توده ای ترشدن این جنبش به تعمیق هرچه بیشتر بحران مزمن جمهوری اسلامی منجر شده و آن را با بزرگترین بحران هویت و موجودیتش روبرو ساخته است.

۲۲ بهمن امسال در زمانی فرا می رسد که شمار فزون تری از زنان و مردانی که سال هاست در رویاروئی با حکومت ظلمت، نکبت و بیداد، و در یک نبرد نابرابر، تجارب انبوهی آموخته اند، آشکارا و شجاعانه علیه دستگاه ولایت فقیه به پا خاسته اند.

۲۲ بهمن امسال در شرایطی فرا می رسد که حضور شجاعانه مردم در میدان مبارزه در هشت ماه گذشته آن چنان ارکان دستگاه ولایت را لرزانده که هر حرکت این دستگاه برای خاموش کردن شعله ها ی خشم جنبش مردمی نه تنها شکست خورده، بلکه بیش از پیش ضعف ولی فقیه و حامیانش را به نمایش گذاشته است.

۲۲ بهمن امسال در شرایطی فرا می رسد که با وجود توسل به وحشیانه ترین اشکال سرکوب، از جمله شکنجه، تجاوز، تحقیر، و گسترش ترور و اعدام در ایران، کودتاگران کاملأ می دانند که از هیچ مشروعیت اخلاقی و سیاسی برخوردار نیستند. در واقع توسل به سرکوب هر چه بیشتر، بهترین شاهد ورشکستگی همه جانبه این هاست. این ورشکستگی سیاسی و اخلاقی هم زمان خود را در تلاش برای نادیده گرفتن مردم و صورت مسئله ی بحران اقتصادی – اجتماعی و سیاسی ای که قبل از کودتا نیز گلوی این نظام را در چنگال قدرتمند خویش می فشرده است، نشان می دهد..

اکنون که دستگاه ولایت در انزوای فلج کننده ای گرفتار آمده، و جنبش گسترده ی ضد دیکتاتوری آن را به محاصره درآورده است، شما مردم میتوانید روز ۲۲ بهمن امسال را با حضورگسترده ، سراسری و متحد و فریاد رسای «مرگ بر دیکتاتور» به نقطه عطف دیگری در این راهپیمائی بزرگ تبدیل نمائید. دستگاه ولایت و تمامی نهادها و ارگان های تعمیق و سرکوبش برای سازماندهی تظاهرات فرمایشی بیعت گونه تلاش می کنند، اما شما مردم میتوانید با حضور مستقل و متحد همه نیروهای ضداستبدادی، این تلاش سازمان یافته ی نیروهای سرکوب را نقش برآب سازید.

حضور گسترده ی زنان و مردان، پیر و جوان، کارگر و زحمتکش و معلم، دانش آموز و دانشجو، فارس و کرد، ترک و ترکمن، عرب و بلوچ، وقتی بصورت میلیونی انجام گیرد، هیچ قدرتی نمی تواند اثرات خورد کننده آن در رابطه با درهم شکستن قدرقدرتی نظام در ذهن اکثریت عظیم شهروندان را خنثی نماید.

شرکت گسترده شما مردم آزایخواه در۲۲ بهمن امسال، ارکان دستگاه استبداد ولایی را یک بار دیگر خواهد لرزاند و زمینه ی در هم شکستن آن را فراهم خواهد آورد. انقلاب عظیم ۵۷ قدمی به سوی پروژه ی ناتمام راهپیمائی بزرگ مردم ایران در راه دستیابی به آزادی و عدالت اجتماعی و همبستگی مردمی بود. ۲۲ بهمن امسال را به نقطه عطفی در جهت تکمیل این پروژه ی ناتمام تبدیل کنیم.

از آن جا که مبارزه ضد دیکتاتوری کنونی را تنها آغازی در مسیر این راهپیمائی سترگ می دانیم، لازم است به مناسبت فرارسیدن ۲۲ بهمن بر برخی از نکات در این راستا تاکیدی مجدد کنیم:

۱ – دوام و گسترش دامنه ی جنبش و مخصوصاً ضرورت حیاتی فعال شدن هر چه بیشتر کارگران و زحمتکشان که اکثریت جمعیت را تشکیل می دهند و بدون آن ها نه فقط انقلاب ، بلکه هیچ دگرگونی ساختاری در خور توجه ممکن نیست، از اهمیت اساسی برخوردار است.

۲ – اتخاذ تاکتیک هایی که در مراحل مختلف پیشروی جنبش، دوام و گسترش دامنه آن را تضمین می کنند و نمی گذارند هزینه سرانه مشارکت در جنبش سیاسی چنان بالا برود که فقط دست از جان شسته ها توان پرداخت آن را داشته باشند، از اهمیت ویژه ای برخوردارند.

۳ – باید این حقیقت را مورد تاکید قرار دهیم که هر چه جنبش توده ای بیشتر دوام بیاورد ، امکان سازمان یابی مستقل کارگران و زحمتکشان و شکل گیری آگاهی سیاسی و طبقاتی آن ها و بنابراین وزن و نقش آن ها در تعیین مسیر حوادث بیشتر می شود و احتمال سوء استفاده از مبارزات آن ها برای موج سواران کاهش می یابد.

۴ – تأکید بر اصل حاکمیت مردم ایران و نفی هر نوع وابستگی به قدرت های خارجی و مخالفت قطعی با هر نوع مداخله قدرت های خارجی در تعیین سرنوشت مردم ایران از اهمیت اساسی برخوردار است.

۵ –بدون تأکید بر ضرورت جدایی دین از دولت ؛ برابری حقوقی و اجتماعی زنان و مردان در همه حوزه ها ؛ تأکید بر برابری ملیت های ایران و دفاع از حق آن ها درتعیین سرنوشت شان و دفاع از برابر حقوقی کامل همه اقلیت های فرهنگی و زبانی و معتقدان به مذاهب مختلف و غیر معتقدان به هر نوع مذهب ، نمی توان از شکل گیری دمکراسی در ایران آینده سخنی به میان آورد.

۶ – بدون تأکید بر اهمیت حیاتی آزادی های بنیادی همه و مطلقاً همه ایرانیان و دفاع قاطع از اصل برابری در آزادی و تأکید بر ضرورت دموکراسی فعال و مشارکتی که از طریق حق مداخله برابر همه و مطلقاً همه ایرانیان و گره خوردن برابری های اقتصادی – اجتماعی با برابری های سیاسی – حقوقی قابل وصول است، نمی توان به سوی دمکراسی پایدار و پیگیر حرکت کرد.

۷ – بدون تأکید بر ضرورت حیاتی سازمان یابی طبقاتی و سوسیالیستی کارگران و زحمتکشان که بدون آن آزادی ، دموکراسی و برابری رویایی دست نیافتنی باقی خواهد ماند، نمی توان به آمال های دیرینه ی توده های کار و زحمت جامه عمل پوشاند.

۸– بدون تأکید بر ضرورت همبستگی بین المللی کارگران و زحمتکشان همه ملت ها و همه کشورها، نمی توان از پشتیبانی ارتش کار و زحمت در سراسر کشور برخوردار شد.

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی

زنده باد آزادی زنده باد سوسیالیسم

هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)

۱۹ بهمن ۱۳۸۸ـ ۸ ژانویه۲۰۱۰

جای آلترناتیوچپ وکارگری درمبارزات مردم ایران خالی است ! یوسف لنگرودی

فوریه 3, 2010

جنبشی که در طول بیش ازهشت ماه گذشته، در برابررژیم اسلامی، قهرمانانه قد برافراشته و با ادامه خود، موجودی رژیم را با تردید های جدی روبروساخته، همچنان از عدم وجود یک آلترناتیوکارگری و چپ رنج می برد.بسیاری از فعالان سیاسی و مردم آگاه از خود می پرسند پس کجایند آنانی که حالا بیش از گذشته به همراهی فعال شان نیاز است؟ این پرسشی است که امروزه مطرح می کنند و حق هم دارند که مطرح کنند. اما آنها پاسخ درست و روشنی دریافت نمی کنند و می بینند که جنبش چپ علیرغم فدارکاری ها و شرکت درمبارزات مردمی، هنوز بسیار ناتوان است ونقش موثری در مبارزات شان ندارد. چپ ها که سی سال وقت داشتند خود را از پراکندگی مزمن ودردآور رها سازند و گامهای اساسی به سوی اتحاد بزرگ میان مبارزان سوسیالیست بردارند، هنوز هم نتوانسته اند قدم مهمی در این راه بردارند. بیم آن می رود، اگر اوضاع به همین منوال پیش رود، درفردای پس از سقوط رژیم، تا حد یک حاشیه نشین وناظر اوضاع باقی بمانند و توان مداخله بر تحولات را نداشته باشند.
نیروهای چپ وکمونیست ها باید بدانند و یقینا هم می دانند که چنین جنبش های بزرگ و شکوه مندی هرروزه اتفاق نمی افتد و معمولا حداقل دو الی سه دهه زمان نیاز است تا دوباره تکرارشوند.مردم انتظاردارند و کاملا به جا هم انتظار دارند که طیف های مختلف چپ به این وضعیت غیر قابل قبول پایان دهند و بر سر حد اقل هایی به توافق برسند. بی اعتنایی فلج کننده بیشتر آنان دراین زمینه تا به حال هم به زیان خودشان وهم به ضررمبارزات مردم ایران تمام شده است. مردم حق دارند که بگویند: مبارزه برای سوسیالیسم پیش کش تان! ای شما یی که نمی توانید حضور متحدانه ونیرومندی در مبارزات ضد استبدادی که در لحظه کنونی به مرحله سرنوشت سازی نزدیک می شود،داشته باشید! جنبش چپ و بخش پیشرو کارگران ایران – لااقل در هفتاد سال گذشته – به رغم همه خطاها واشتباهات کوچک و بزرگی که مرتکب شدند، بارها درصف مقدم مبارزات مردم قرارداشته و دراین راه متحمل لطمات زیادی شدند و بخشی از بهترین فرزندان این سرزمین در راه رهایی کارگران، زحمتکشان و پاه برهنگان، و در مبارزه علیه استبداد و نظام سرمایه داری به خاک خون افتادند. از این رو آن بخش از گروهای چپ که خود را میراث دارآرمان مبارزان و جان باختگان راه سوسیالسم میدانند، باید در راه ایجاد اتحاد میان مبارزان سوسیالیست گام بردارند وسر انجام آن را تحقق بخشند. یکی از راههای مبارزه برای سوسیالیسم، همین امروز از مسیرشکل گیری یک قطب نیرومند چپ کارگری برای شرکت موثردر مبارزات مردم و سازماندهی مبارزات سیاسی و مطالبات اقتصادی شان وایجاد تشکل های مستقل توده ای کارگران و زحمتکشان می گذرد. بویژه آنکه وضعیت اقتصادی کشورزمینه مناسبی را برای ظهور مبارزات یکپارچه و سراسری طبقه کارگر ایران فراهم آورده که در صورت وقوع آن، جبهه نیرومندی علیه استبداد گشوده خواهد شد . جبهه ای که مهار آن برای رژیم آسان نخواهد بود و درادامه خود همگام با جنبش سیاسی توده ای که در خیابان های ایران جریان دارد می تواند رژیم ولا یت فقیه را به زانو در آورد.
اما مهم ترین موانع در راه شکل گیری یک آلترناتیوچپ و نیرومند در ایران- صرفنظر از وجود یک دیکتاتوری بسیار خشن- :
اولا- گروههاو سازمان های چپ از نفوذ توده ای برخوردار نیستند و درست به همین دلیل از سوی مردم ، برای پایان دادن به پراکندگی، تحت فشارقرار نمی گیرند و به این جهت به کسی پاسخگو نیستند و هر کدام ساز خودشان را می زنند.
دوما – برخی از گروه ها ی چپ در عمل درک چندان روشنی از رابطه میان تاکتیک و اصول ندارند و تصور می کنند که هر نوع سازش و توافق، حتی میان خودشان، به منزله زیر پا نهادن اصول است.
اگر نیروهای چپ و کمونیست تصور میکنند که هریک به تنهایی قادرخواهند بود امرقدرت گیری کارگران و زحمتکشان را به د ست طبقه کارگرسازمان داده و به سرانجام برسانند، بهتر است ازاین نوع خیال بافی های بیهوده دست بردارند و بدانند حداقل صد سال دیگرباید در انتظار بمانند وپشت اتاق های دربسته خروارخروارکاغذ برعلیه دشمنان طبقاتی شا ن سیاه کنند. بنابراین، ضروری است که همه کسانی که به فردایی روشن و سوسیالسم ودمکراسی معتقدند از همین امروز دست به کار شده و با به دور انداختن همه پیش داوری ها وهمه اشتباهات گذشته، به مسئولیت خود دربرابرآنچه که مدعی آنند، عمل نمایند و مقدمات همکاری صمیمانه میان سازمان ها وگروههای چپ راتدارک ببینند. زیرا که فردا دیر خواهد بود.

محمد رضا شالگونی : آینده به دوام و دامنه همین جنبش بستگی دارد

فوریه 3, 2010

ملاحظاتی در باره جنبش ضد دیکتاتوری مردم ایران (۴)

دوام جنبش ضد استبدادی مردم ایران در هشت ماه گذشته و ژرفش شعارهای آن ، به تناقضاتی دامن زده است که باید آنها را تناقضات رشد جنبش نامید. وجود این تناقضات مخصوصاً بعد از تظاهرات روز عاشورا چنان ابعادی پیدا کرده است که چشم بستن به آنها می تواند گام های بعدی جنبش را به مخاطره بیندازد. به نظر من ، تناقضاتی که در حال حاضر از همه چشم گیرتر شده اند ، اینها هستند:

۱ – جنبشی که با اعتراض به تقلب انتخاباتی شروع شد ، اکنون به یک جنبش ضد استبدادی آشکار تبدیل شده و «مرگ بر دیکتاتور» ، «مرگ بر خامنه ای» و تا حدی «مرگ بر اصل ولایت فقیه» به صورت شعار محوری آن درآمده است. این ژرفش شتابان شعارها نشان دهندۀ ظرفیت انفجاری جنبش مردمی است ؛ خشم انباشت شده واقعاً توده ای که از هر منفذی بیرون می زند. اما آیا دامنه توده ای جنبش نیز در هشت ماه گذشته با همین شتاب گسترش یافته است؟ متأسفانه پاسخ منفی است. بی تردید ، خصلت توده ای جنبش حفظ و در مواردی حتی گسترده تر شده است ، اما نه با آهنگ ژرفش شعارهای آن.

۲ – گفتمان اصلاح طلبی اعتبار خود را در متن جنبش ضد دیکتاتوری از دست داده و به حاشیه رانده شده است ، تا جایی که حتی بخشی از طرفداران جنبش سبز از «انقلاب سبز» صحبت می کنند و حتی رهبران شناخته شده اصلاح طلبان نیز دفاع از قانون اساسی رژیم و مخصوصاً اصل ولایت فقیه را دشوار می یابند. با این همه ، هنوز اصلاح طلبان ( دست کم در داخل کشور ، یعنی میدان اصلی مبارزه ) با نفوذ ترین جریان جنبش نقداً موجود ضد دیکتاتوری محسوب می شوند.

۳ – جنبش ضد دیکتاتوری در داخل کشور هم چنان از پوشش اصلاح طلبان استفاده می کند و همه تظاهرات سیاسی تاکنونی در روزها و فرصت هایی صورت گرفته که استفاده از زیر ساخت های ارتباطی و سازمانی اصلاح طلبان آسان بوده است. اما این در حالی است که دستگاه ولایت ، رهبران اصلی اصلاح طلبان را به شدت زیر فشار قرار داده که از مخالفان ولایت فقیه فاصله بگیرند و شعارهای به اصطلاح «ساختار شکنانه» را با صراحت محکوم کنند. به بیان مشخص تر ، در حالی که تظاهرات خیابانی ، یعنی شکل اصلی قدرت نمایی تاکنونی جنبش ضد دیکتاتوری ، هنوز زیر پوشش اصلاح طلبان ادامه دارد ، همراهی اصلاح طلبان با جنبش مدام دشوارتر می گردد.

۴ – در حالی که دوام تحسین انگیز تظاهرات سیاسی در هشت ماه گذشته خشم انباشت شدۀ واقعاً توده ای مردم را نشان می دهد ، جنبش مطالباتی مردم و به ویژه کارگران و زحمتکشان هنوز با شتابِ جنبش سیاسی گسترش پیدا نمی کند. و این ، تمرکز فشار دستگاه های سرکوب رژیم بر روی سازمان دهندگان حرکت های سیاسی را آسان تر می سازد.

۵ – در حالی که هر تظاهرات سیاسی چشم گیر لرزه در ارکان دیکتاتوری می اندازد و فضای سیاسی سراسر کشور را داغ تر می کند ، محدود ماندن اعتراضات سیاسی در شکل تظاهرات سیاسی ، هزینه مشارکت در حرکت های سیاسی را چنان بالا می برد که از توان اکثریت مردم فراتر است.

۶ – هرچند برگزاری تظاهرات اعتراضی در فرصت های معینی در تقویم رسمی جمهوری اسلامی تاکنون پوشش مساعدی برای توده ای شدن این حرکت ها به وجود آورده ، ولی محدود ماندن اعتراضات به این فرصت ها ، با توجه به فاصله زمانی آنها ، در آینده نزدیک می تواند به مانع کُند کننده ای بر سر راه گسترش توده ای جنبش تبدیل شود.

۷ – فشار دستگاه ولایت بر رهبران اصلاح طلب برای اعلام وفاداری به ولی فقیه و محکوم کردن جنبش ضد دیکتاتوری ، آنها را به مانورها و مبهم گویی هایی واداشته و این به نوبۀ خود اعتراضات بسیاری از جریان های مخالف رژیم را برانگیخته و انتشار بیانیه ها و پلاتفرم های بسیاری را در یک ماه گذشته دامن زده است. برانگیخته شدن این بحث ها و اعتراضات از یک سو نشان دهنده رادیکال تر شدن جنبش و رنگارنگی جریان های فعال در آن است ، و از سوی دیگر خطر تجزیه زودرس آن را نشان می دهد.

با اندکی تأمل در هر یک از این تناقضات می توان دریافت که همه آنها در نتیجه دوام و رشد جنبش به وجود آمده اند و حل شان نیز از طریق دوام و رشد بیشتر همین جنبش امکان پذیر است. بنابراین هر تلاشی برای حل آنها در مسیرهای زیر می تواند موفق باشد:

یک – آینده و سرنوشت همه مخالفان دیکتاتوری حاکم و حتی موجودیت کشور در افق مشهود و قابل پیش بینی به دوام و دامنه همین جنبش بستگی دارد. بنابراین مبارزه برای ادامه جنبش و گسترش دامنه آن وظیفه حیاتی همه ماست. و تلاش برای از بین بردن ضعف ها و تناقضات آن باید به نحوی باشد که موجودیت اش را به خطر نیندازد. کشتی نشستگانی که کشتی زیر پای شان را سوراخ می کنند ، چه پیشنهاد مفیدی می توانند در باره تعیین مسیر کشتی داشته باشند؟

دو – حل بسیاری از تناقضات کنونی به کاهش نفوذ اصلاح طلبان در صفوف توده ای جنبش ضد دیکتاتوری بستگی دارد. در حقیقت ، تناقض کلیدی جنبش این است که در ضدیت آشکار با اصل ولایت فقیه قرار گرفته ، ولی نفوذ اصلاح طلبان بر گردۀ آن سنگینی می کند. و مسأله مهم این است که نفوذ سنگین اصلاح طلبان ، دیگر به نفوذ ایدئولوژیک آنها در صفوف جنبش بستگی ندارد ، بلکه از امکانات ارتباطی و سازمانی آنها ناشی می شود که پوشش دفاعی برای جنبش به وجود می آورد. به عبارت دیگر ، نفوذ اصلاح طلبان تابعی است از توان سرکوب دستگاه ولایت: مردم به این دلیل نیاز به اصلاح طلبان را احساس می کنند که هنوز قدرتِ کافی برای رویارویی مستقیم با نیروهای سرکوب را ندارند. در نتیجه ، کاهش نفوذ اصلاح طلبان باید عمدتاً از طریق افزایش شبکه های ارتباطی و سازمانی جریان های «ساختار شکن» صورت بگیرد و نه صرفاً از طریق نقد گفتمان اصلاح طلبی. صریح تر بگویم: با حذف اصلاح طلبان از صفوف جنبش ضد دیکتاتوری ، این جنبش نیرومندتر نخواهد شد ، ضعیف تر و حتی شکننده تر خواهد شد. تناقض کلیدی جنبش بیش از آن که محصول نفوذ اصلاح طلبان باشد ، نتیجه ضعف ارتباطی و سازمانی ساختار شکنان است. آیا از اصلاح طلبان انتظار داریم برای ما انقلاب بکنند؟!

سه – گسترش دامنه جنبش فقط از طریق تظاهرات سیاسی ناممکن است. برای توده ای تر شدن شتابان جنبش به اشکال دیگر اعتراض نیاز داریم ؛ اشکال کم هزینه تری که مجال مشارکت برای اکثریت مردم را فراهم بیاورد. اشکال مختلف نافرمانی مدنی ، بی آن که ضرورتاً حالت تظاهرات سیاسی متمرکز پیدا کنند ، می توانند شبکه های ارتباطی و سازمانی واقعاً توده ای به وجود بیاورند ، توده های بسیار وسیعی را به میدان اقدامات مستقل سیاسی بکشانند ، نیروهای سرکوب را فرسوده سازند و فشار دستگاه های سرکوب بر تظاهرات سیاسی و خیابانی را کاهش بدهند. در مقابله با رژیمی که بدون مداخله در حوزه های گوناگون زندگی روزمرۀ مردم نمی تواند به موجودیتش ادامه بدهد ، رژیمی که بایدها و نبایدهای اش آن را در رویارویی و اصطکاک دائمی با زندگی عرفی اکثریت قاطع جمعیت قرار می دهد ، نافرمانی مدنی می تواند شکل مبارزه و سازمان یابی توده ای مؤثری باشد. جوهر نافرمانی مدنی زیر پا گذاشتن علنی بایدها و نبایدهای قدرت سیاسی است و هر گروه و دسته ای از مردم می توانند متناسب با شرایط و توانایی های خود و به ابتکار خود ، به اشکال گوناگون چنین مبارزه ای را پیش ببرند. این مبارزه حتی می تواند به صورت یک مبارزه گریلایی مسالمت آمیز ، بدون رویارویی متمرکز با نیروهای سرکوب ، و بدون انتظار کشیدن برای فرصت های خاصی در تقویم رسمی نظام ، از طریق ضربه و گریز دائمی پیش برود و با زیر پا گذاشتن منظم بایدها و نبایدهای رژیم ، تمام دستگاه های آن را به هم بریزد و فرسوده سازد.

چهار – جنبش سیاسی به تنهایی نمی تواند دیکتاتوری را درهم بشکند و حتماً باید با جنبش مطالباتی کارگران و زحمتکشان تکمیل و تقویت شود. هم زمان شدن بحران عمومی اقتصاد و تشدید بیکاری و تورم و فلاکت توده ای با بحران سیاسی ، اکنون فضایی برای گسترش مبارزات کارگران و زحمتکشان و تهیدستان به وجود آورده که در سه دهه گذشته سابقه نداشته است. تردیدی نباید داشت که طرح رژیم برای حذف یارانه ها می تواند این فضا را قابل اشتعال تر سازد. طبقه کارگر ایران نباید این فضا را از دست بدهد. در چنین فضایی است که بخش های مختلف کارگران و زحمتکشان می توانند با هم مرتبط شوند ، هویت طبقاتی و سرنوشت مشترک شان را کشف کنند و در مقیاس توده ای خود را برای اقدامات مستقل تاریخی سازمان بدهند. و در چنین فضایی است که چپ ایران می تواند آزادی را با برابری گره بزند و با طبقۀ «امید و سرنوشت» اش پیوند بخورد.

پنج – جریان های مختلف و حتی متضادی در جنبش کنونی شرکت دارند که فصل مشترک شان در آن چیزی است که نمی خواهند. به عبارت دیگر ، مخالفت با دیکتاتوری حاکم است که همه آنها را به شرکت در این جنبش یا پشتیبانی از آن می کشاند و تا زمانی که ولایت فقیه پابرجاست ، آنها ناگزیرند در هم سویی با هم باشند. فرار از این هم سویی خواه ناخواه فرار از مبارزه علیه دیکتاتوری حاکم است. اما هم سویی به معنای ائتلاف نیست. اگر هم سویی بر مبنای آن چه نمی خواهیم شکل می گیرد ، ائتلاف بر مبنای آن چه می خواهیم امکان پذیر است. تردیدی نیست که آن چه می خواهیم از همین حالا و در متن همین مبارزه علیه آن چه نمی خواهیم شکل می گیرد و باید شکل بگیرد. به عبارت دیگر ، نباید بگذاریم اشتباه انقلاب ۵۷ تکرار شود: ما به «وحدت کلمه» ( شعار معروف و شوم خمینی در آن هنگام ) نیاز نداریم. دست یابی به آزادی ، دموکراسی و پلورالیسم سیاسی از طریق «وحدت کلمه» ناممکن است. در یک ماه گذشته شاهد انتشار بیانیه ها و پلاتفرم های رنگارنگ و رقیب بوده ایم. باید از این رقابت ها و اختلافات استقبال کرد. اما البته نباید گذاشت جنگ بیانیه ها ، جنگ علیه دیکتاتوری را از هم بپاشاند. زیرا اولین شرط عملی شدن همه این بیانیه ها درهم شکستن دیکتاتوری حاکم است.

محمدرضا شالگونی – ۱۳ بهمن ۱۳۸۸ ( ۲ فوریه ۲۰۱۰ )

سوسیالیسم بدون زندان ، هوارد زین ، ترجمه آزاده ارفع

فوریه 1, 2010

سوال: فلسفه شما چیست؟

پاسخ : تصور می کنم به آن چیزی که اعتقاد دارم می توان سوسیالیزم دموکراتیک گفت. زیرا بر آنم که ما به جامعه ای نیاز داریم که در آن انگیزه نظام اقتصادی نه سوددهی انحصارات بلکه باید سعادت و رفاه انسان ها باشد- تامین بهداشت، اشتغال،رفاه کودکان و… . جامعه ای که بر اساس برابری وسیع ثروت بنا می شود، جامعه ای صلح دوست که منابع خود را صرف کمک به مردم کشور خود و دیگر کشورها مینماید. من به جهانی باور دارم که در آن جنگ وسیله ای برای حل مسائل و مشکلات نیست. من معتقدم که باید مرز های ملی از بین برود. من به ویزا ، پاسپورت و سهمیه مهاجرت اعتقادی ندارم. من فکر میکنم که ما نیاز به حرکت به سوی جامعه ای جهانی داریم. آنها کلمه جهانی شدن را به کار می برند اما به معنای خیلی محدود تر از آنچه که من می گویم….قصد آنها آزادی برای انحصارات است که بتوانند در ورای مرزها حرکت کنند. ولی آنچه که ما احتیاج داریم آزادی مردم برای حرکت در فراسوی مرزهاست. زمانی که من در باره سوسیالیسم بدون زندان صحبت میکنم قصدم آن است که باید بیشترین مداخله اجتماعی در اقتصاد انجام شود اما بدون نقض آزادی های مدنی . نویسنده هالیودی در این باره خیلی مختصر و ساده خواهد گفت که این «سوسیالیسم بدون زندان» است.

سوال: شما چگونه آنارشیسم ، سوسیالیسم و کمونیسم را به هم می آمیزید؟

من دوست دارم که بهترین عناصر از هرکدام از آنها را انتخاب کنم. از کمونیسم—جامعه ایی که در آن آزادی برای فرد وجودخواهد داشت و منابع جهان به شکل منطقی مورد استفاده قرار خواهد گرفت—باید در اینجا کمونیسم را از آنچه که در اتحاد شوروی و کشورهای بوروکراتیک و تمامیت گرا که خودشان را مارکسیست و کمونیست می دانستند متمایز کرده و کمونیسم را به همان مفهومی که مارکس و انگلس در نظر داشتند بکار برد. این آن چیزی است که باید از کمونیسم گرفت . از سوسیالیزم من چیزی را برداشت خواهم کرد که در مورد آن هم اکنون توضیح دادم و آن استفاده از دولت ، دولتی که بطور دموکراتیک انتخاب شده، در جهت تقسیم برابر ثروت ملی و کمک به مردم میباشد. آنچه که از آنارشیسم گزین خواهم کرد عبارت است از سوء ظن نسبت به اتوریته(اقتدار)، سوء ظن نسبت به تمام حکومت ها و آمادگی برای انتقاد و شورش است آن هم علیه هر حکومتی . حکومت ها ممکن است کارشان را در آغار با بشردوستی شروع کنند ولی به راحتی میتوانند متحجر شده و به دیکتاتوری مبدل شوند. هدف آنارشیسم جامعه ای غیر متمرکز است که در آن افراد از ظلم و ستم دولتی و از قدرت انحصارات و کلیسا رها شده باشند. بنابراین فکر میکنم که در هر سه آنها عناصری وجود دارند که مفیدند.

سوال: آیا این شیوه تفکر واقع بینانه است ؟

خوب ، مظمئناا» اگر بخواهیم دنبال هدفی باشیم که سریعا قابل دسترس باشد این شیوه تفکر چندان واقع بینانه نخواهد بود ولی من فکر میکنم که این نوع اندیشیدن را باید به عنوان هدف در نظر گرفت. اندیشه ای فلسفی و نه تخیلی که به تئوری ساده و بی خاصیت تنزل می یابد. فلسفی به مفهومی که باید آن را به طور درازمدت دید. بنابراین اگرچه این یک احتمال و یا یک امکان بلاواسطه نیست اما به نظر من مهم است که ما تصوری از یک جامعه خوب داشته باشیم . در آن صورت قادر خواهیم بود در باره اوضاع و احوال به درستی قضاوت کرده و پی ببریم که چه سیاست هائی امروزه علیه این هدف عمل می کنند.

سوال: میخواهید از شما چگونه یاد شود؟

اگر قرار است که اصولا» از من یادی بر جای بماند برای شیوه تفکرم خواهد بود. من معرف شیوه دیگری از تفکر در باره جهان ، جنگ، حقوق بشرو برابری بوده و برای جلب هر چه بیشتر مردم به این تفکرتلاش کرده ام. من تلاش کرده ایم تا مردم هرچه بیشتری پی ببرند ، که قدرتی که اکنون در دست آنهائی است که صاحب پول و اسلحه اند ، در نهایت به خودشان تعلق دارد و این که آنها می توانند این قدرت را بکار ببرند و در مقاطعی از تاریخ آن را بکار برده اند؛ مردم سیاه در جنوب از آن استفاده کرده اند، مردم در جنبش زنان از آن استفاده کرده اند، درجنبش ضد جنگ از آن استفاده شده و مردم در کشورهای دیگر برای سرنگون کردن دیکتاتورها آن را به کار برده اند. می خواهم اگر قرار است از من یادی شود بعنوان کسی باشد که به مردم احساس امید و قدرت عطا کرده، چیزی که آنها قبلا نداشته اند